sun

دوشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۵

جنگ تانک با کودک

علی‌اکبر جانوند
تقدیم به کودکان قربانی
جنگ نابرابر تانک با کودک

1

قلوه‌سنگ‌ها
دست به‌دست
فرقی می‌کند آیا بیروت با بغداد؟

2

گلدان شمعدانی می‌شکند
عبور تانک‌ها؛
اینک جوی جاری خون

3
آوار
آوار
آوار
عروسکم
چیزی بگو

4

تانک‌ها می‌گذرند
من و عروسکم؛
منتظر لالایی

5

عمو‌ها
برادرم با دوچرخه‌اش؟
هیچ تانکی آخ نگفت

6

سوت داور
فرود توپ؛
زمین می‌شکافد

7

بچه‌ها
بازی شروع شد.
جنگنده‌ای می‌غرد
زمین خالی‌ست،

8

گرسنه‌ایم.
من و عروسکم
دوستم بی عروسکش.
می‌گویند عمو‌ها:
«بر می‌گردند از آسمان
مامان تو
مامان او»

9

چرا خانه را خراب کردند؟
او نه سنگ داشت نه تفنگ

10
خانه خراب شد
هیچ کبوتری نمی‌نشیند
نه سفید نه سیاه

11
کجا بخوابیم؛
من و عروسکم
آسمان را اگر خراب کنند؟

12
عمو‌ها آرام
سوخته‌ست
دستان عروسکم
ترقه نه
بمب بود.

13

به چه درد می‌خورد
مرکاوا
جنگ اگر نباشد؟
کبوتران
بر ویرانه‌اش آشیانه خواهند ساخت؟

14
چه دودی
نه ستاره هست و نه
ماه!

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی