sun

شنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۶

صنوبر

صنوبر

صنوبر!
خسته‌ای از ره رسیده
صنوبر!
قامتی در گل چپیده
صنوبر!
شیونی خاموش گشته
صنوبر!
دام مرگ هر جا تنیده
B
خزان و برگ ریز از ره شتابان
فراق و هجر و ماتم کی ندیده؟
در این غوغا در این فریاد و وحشت
نسیم سرد با طوفان رسیده
کجا شد جنب و جوش برگهایت؟
نهالان را همه قامت خمیده
گریزان شاخه‌ها هر یک به سویی
دو دست کودکت از مچ بریده
صفیر و ضجه‌ی نازک تنانت
به هر سوی و به هر جا پر کشیده
B
صنوبر!
برگ برگ شاخه‌ات کو؟
صنوبر!
قامت رعنای تو کو؟
صنوبر!
خشک شد از وحشت باد
دو بازوی قشنگت؛
سایه‌ات کو؟
کجاست آن جعد مشکین و پریشان؟
صنوبر!
قمری آن همسایه‌ات کو؟
صبا کی آید از ره رهگذاری
که آرد مژده‌ی صبح بهاری
همه رفتند و خانه زآن بوم است
صنوبر!
های و هوی دخترت کو؟
ببین شلاق طوفان را چگونه،
زند بر پیکرت،
تاج سرت کو؟
کجا رفتند مرغان سبک بال؟
ترانه خوان خوش لحن و لبت کو؟
ندانستی چه شد آن شادمانی؛
کلاغ معترض چون شد؟
تو دانی؟
کلاغت کو؟
کلاغت کو؟
کلاغت؟
به یاد آن کلاغ
ماناست داغمت!
پاییز68

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی